بهار؟ (بهر!)
همچنانیکه ازصنف اول و دوم مکتب معلم صاحبان بالای ما مقاله مینوشتند تا در باب یکی از فصول سال از جمله بهار چیزی بنویسیم و ما حتما با این کلمات آغاز میکردیم: «بهار فصل اول سال است، در بهار سبزه ها سر میزنند، درختها گل میکنند، برفها آب میشوند….»
اما اینرا نظر به سهولیات شرایط محیطی خویش نمیگفتیم که در بهار مردم پس از سه _ چهار ماه عزلت زمستانی برای بار اول از خانه هایشان بیرون میشوند. در حقیقت بهار فصلی از طبیعت است که در آن همه چیز به بیرون سر میزند و لو انسان باشد یا حیوان یاهم گیاه.
ما اگر در چند قرن قبل زندگی می کردیم این خصوصیات بهار را بخصوص در سر زمین چهار فصلهٔ کوهستانی و صعب العبور خود خوبتر درک کرده میتوانستیم، گاهیکه پس ازیک انجماد و گوشه نشینی طویل با تغییر یکبارهٔ هوا، تغییر زاویهٔ تابش آفتاب وآب شدن برفهای روی زمین انسان بزرگر زمین ، برای اولین بار دروازهٔ خانه اش را به سوی خارج میگشاید و مانند گیاهانی که از خاکهای زیر برف آب شده سر میزنند، به شور و جهش میآید و این تحول طبیعت در یک زندگی دهاتی بزرگری نمایان تر و گویا تر است.
پس مفهوم لغوی کلمۀ بهار چیست؟
آیا ما بسیار آسان، بدون تعصب و کوتاه نظری گفته نمیتوانیم. که شکل و معنی اصلی این کلمه (بهر) است؟ بهر کلمۀ پشتو که به مفهوم (خارج و بیرون) میباشد.
از جانب دیگر اگر به تاریخ آریاییان باستان بنگریم، وقتی آنها از کوهستانات پر برف سرد و صعب العبور زمین خود به سوی همواری های جنوب عبور کردند، نام این همواری های گرم سیر را (بهرته ورشو) ماندند، یعنی سبزه زار و چراگاه خارج از حدود کوهستانها، سرزمین گرمی که در آن زندگی بیرون از منزل و پناهگاه، همیش امکان پذیر است (همیشه بهار) بناً ٓنامش «بهرته ورشو» با تلفظ لهجهٔ (سمه کریته) یا سانسکریت «بهارته ورشو» گشت (شبه قارهٔ هند).
عنعنات و رسوم مربوط به بهار (بهر) در حقیقت همه ناشی از همین تغییر طبیعت و تحول آنست و هر برداشت مذهبی از آن اساساً ٓخرافاتی بیش نیست که در نتیجه تحریف مفاهیم به مرور زمان میان مردم به وجود آمده است.
علت اینکه تجلیل نوروز در مناطق گرمسیرامروز کشور کم رنگ تر است نیز همین است که تغيیر موسم و جا خالی کردن هوای بسیار سرد به هوای ملایم درین مناطق چنان محسوس نیست که بیرون آمدن از چارچوب خانه و پناهگاه به عنوان نوی بهار (بهر) گونه ای آغاز فعالیت و جنبش را طوری مهم بسازد چنانیکه در مناطق سرد سیر منجر به جشن و خوشی خاصی مثل نوروز (نوی روځ ) میشود.
«سمنک؟»_«چمنک !»
عنعنه ای که در آخر هر سال شمسی در برخی خانواده های شهری افغان از جانب زنان خانواده برگزار میشود. وآن به گونه ایکه: زنان پانزده روز قبل از شروع سال نو شمسی یعنی در پانزدهم حوت، در ظرف هموار کوچکی گندم میکارند و سپس آنرا برای پانزده شبانه، روز در برابرآفتاب و باران و هوای تازه طبیعت میگذارند تا جوانه زده و سبز شود و بعد همان گندم جوانه زده و سبز را درو نموده، میکوبند و میده نموده در دیگ بزرگی به شکل حلوا میپزند. درین حلوا اصلاً چیزی بنام قند و شیرینی بکار برده نمیشود اما مزهٔ آن شیرینی دلپذیر طبیعی پیدا میکند. این عملیهٔ پختن سمنک را زنان و دختران خانواده از آغاز شب تا صبح ادامه می دهند و به خوشی نوروز و سال نو آهنگ میخوانند و شیرینی هر چه بیشتر آن را برای سال جدید به فال نیک میگیرند و بعد هم آنرا در ظرفهای کوچک از دیگ بیرون آورده میان دوستان و نزدیکان بخش میکنند وخود نیز با چای داغ دم کرده آنرا نوش جان مینمایند. این رسم پس از اسلام شکل مذهبی ونذر را گرفته.
و اما اصل فلسفه آن:
سمنک یا چمنک در اصل امتحان چگونگی رشد، نمو و حاصل غلات از جمله مهمترین آن گندم درسال زراعتی نو در روزهای قبل از شروع سال از جانب دهاقین و بزرگران است که بصورت نمونوی از طرف دهاقین در یک گوشهٔ آفتاب رخ زمین شان کاشته میشود تا ببینند سال آینده حاصل گندم شان چگونه خواهد بود؟ خوب یابد؟!
اما این رسم وعنعنهٔ بزرگری با تشکیل شهرها، زندگی شهری، و نبود محیط و زمین فراخ دهقانی از دهات سینه به سینه به سان روایت و خاطرهٔ زندگی آبایی نقل یافته درمیان خانه های کوچک شهر محدود شده و بالاخره با معتقدات اسلامی نیز رنگ آمیزی شده است. در حالیکه این عنعنه فقط یک عمل آزمایشی برای دریافت چگونگی کشت و زراعت در سال نو است و دیگر مفهومی ندارد. این رسم اگر بجای سمنک چمنک خوانده و نامیده شود شاید درست تر باشد چه سمنک همان شکل معرب و تحریف شدهٔ چمنک بوده میتواند چون که در نبود حرف (چ) در عربی اکثراً در روایات نوشتاری (چ) به حروف دیگر از جمله (س) مبدل شده.
نباید فراموش کرد که دهاقین در روزهای پایانی سال برعلاوه گندم، حبوبات و غلات دیگری چون جو، جواری، عدس وغیره رانیز به نیت انتخاب بهترین شان برای کشت در سال آینده در آب و هوای سال نو در گوشهٔ کوچکی از زمین خود میکاشتند که تعداد این حبوبات اکثراْ به هفت نوع میرسید. این رسم تا بیست، سی سال قبل هم در دهات کشور ما از جمله در دهات ولایت وردگ، ولایت آبایی ام مروج بود و امر و زنظر به شرایط از چگونگی ادامهٔ آن خبر ی نیست.
بالاخره دریافتیم که سمنک یا چمنک یک روایت و خاطرهٔ کوچکی از آغاز یک پروسهٔ طولانی
بزرگریست که در خانواده های محدود شده به شهر به گونهٔ عنعنوی با پختن و بخش کردن آن بین مردم با انگیزهٔ شه (ښه) گڼه (انگار خوب، خوب انگاشتن=شگون امروز) برای سال آینده باقی مانده و از میان چند نوع آن، گندم را که مهم تر و شیرین تراست میکارند.
«هفت میوه»
یکی از خوشرنگ ترین، لذیذترین و عام ترین رسوم نوروزی کشور باستانی ما، تر کردن هفت میوهٔ خشک زمستانی و تهیهٔ آن به شکل یک خوردنی تازه و خوش خوراست. و آن به گونه ایکه نظر به سردی یا گرمی هوا، دو یا سه شب قبل از نوروز مقداری کشمش سرخ و کشمش سیاه را پاک نموده، شسته و در آب پاک میان ظرف بزرگی تر میکنند و بعد سر آنرا بسته در یک جای سرد یا یخچال تا دو شب میگذارند که آبش شیرینی ملایم پیدا کند. در شبی که فردایش نوروز است، میوه هایی چون: سنجد، اشتق و گاهی هم کشته (زردآلوی خشک شده در خزان) را به آب کشمش می افزایند مغزیاتی چون پسته، چارمغز و بادام را در آب گرم برای ساعاتی تر میکنند تا پوست شان به آسانی از آن جدا شده بتواند. در صبح نوروز و آغاز سال نو شمسی مغزیات پوست کرده را هم با ترکیب (هفت میوه) اضافه میکنند که شماره (هفت) آن هم پوره میشود. سپس با تبریک گفتن نوروز به یکدیگر ترکیب میوه یی لذیذ را از ظرف آن در کاسه های کوچک کشیده یکجا با هم به خوشی نوش جان میکنند.
اصل فلسفهٔ این رسم: فلسفهٔ این رسم نیز بسیارساده، واضح و در عین حال مالامال از خوشبینی برای آینده است و آن عبارت از خوب انگاشتن (شه گنه) یا شگونی برای باروری و ازدیادی حاصلات میوه های تر سر درختی در سال جدید میباشد. یعنی آنان میوه های خشک شدهٔ سال پار را به امید و آرزوی پُر میوه شدن درختان و حاصل خوب باغها، در آب میاندازند و تر میکنند تا میوهٔ ترِ سال نوتر، تازه پُر ثمر تر و شیرین تر بار آید.
شاید میوه های دیگری هم وجود دارد که مردم عموماْ برای استفاده در زمستان از آن، آنرا در پاییز خشک میکنند اما درین رسم تمرکز بر هفت نوع میوه ناشی از همان ذهنیت عام متبرک و نیک شمردن عدد (هفت) است. این رسم یک شگون برای حاصلخیزی باغهاست همچنانیکه سمنک (چمنک) نماد کوچکی از شگون و امید برای حاصل خیزی زمینهاست. یعنی این هر دو رسم قبل از هر توجیه دیگر برایشان، با تغییر طبیعت و تحول آن و اهمیت آن در یک زندگی دهاتی آریایی ارتباط دارند.
به استقبال سال نو
(درنگی در اصل برخی مفاهیم فرهنگی)
بهار؟ (بهر!)
همچنانیکه ازصنف اول و دوم مکتب معلم صاحبان بالای ما مقاله مینوشتند تا در باب یکی از فصول سال از جمله بهار چیزی بنویسیم و ما حتما با این کلمات آغاز میکردیم: «بهار فصل اول سال است، در بهار سبزه ها سر میزنند، درختها گل میکنند، برفها آب میشوند….»
اما اینرا نظر به سهولیات شرایط محیطی خویش نمیگفتیم که در بهار مردم پس از سه _ چهار ماه عزلت زمستانی برای بار اول از خانه هایشان بیرون میشوند. در حقیقت بهار فصلی از طبیعت است که در آن همه چیز به بیرون سر میزند و لو انسان باشد یا حیوان یاهم گیاه.
ما اگر در چند قرن قبل زندگی می کردیم این خصوصیات بهار را بخصوص در سر زمین چهار فصلهٔ کوهستانی و صعب العبور خود خوبتر درک کرده میتوانستیم، گاهیکه پس ازیک انجماد و گوشه نشینی طویل با تغییر یکبارهٔ هوا، تغییر زاویهٔ تابش آفتاب وآب شدن برفهای روی زمین انسان بزرگر زمین ، برای اولین بار دروازهٔ خانه اش را به سوی خارج میگشاید و مانند گیاهانی که از خاکهای زیر برف آب شده سر میزنند، به شور و جهش میآید و این تحول طبیعت در یک زندگی دهاتی بزرگری نمایان تر و گویا تر است.
پس مفهوم لغوی کلمۀ بهار چیست؟
آیا ما بسیار آسان، بدون تعصب و کوتاه نظری گفته نمیتوانیم. که شکل و معنی اصلی این کلمه (بهر) است؟ بهر کلمۀ پشتو که به مفهوم (خارج و بیرون) میباشد.
از جانب دیگر اگر به تاریخ آریاییان باستان بنگریم، وقتی آنها از کوهستانات پر برف سرد و صعب العبور زمین خود به سوی همواری های جنوب عبور کردند، نام این همواری های گرم سیر را (بهرته ورشو) ماندند، یعنی سبزه زار و چراگاه خارج از حدود کوهستانها، سرزمین گرمی که در آن زندگی بیرون از منزل و پناهگاه، همیش امکان پذیر است (همیشه بهار) بناً ٓنامش «بهرته ورشو» با تلفظ لهجهٔ (سمه کریته) یا سانسکریت «بهارته ورشو» گشت (شبه قارهٔ هند).
عنعنات و رسوم مربوط به بهار (بهر) در حقیقت همه ناشی از همین تغییر طبیعت و تحول آنست و هر برداشت مذهبی از آن اساساً ٓخرافاتی بیش نیست که در نتیجه تحریف مفاهیم به مرور زمان میان مردم به وجود آمده است.
علت اینکه تجلیل نوروز در مناطق گرمسیرامروز کشور کم رنگ تر است نیز همین است که تغيیر موسم و جا خالی کردن هوای بسیار سرد به هوای ملایم درین مناطق چنان محسوس نیست که بیرون آمدن از چارچوب خانه و پناهگاه به عنوان نوی بهار (بهر) گونه ای آغاز فعالیت و جنبش را طوری مهم بسازد چنانیکه در مناطق سرد سیر منجر به جشن و خوشی خاصی مثل نوروز (نوی روځ ) میشود.
«سمنک؟»_«چمنک !»
عنعنه ای که در آخر هر سال شمسی در برخی خانواده های شهری افغان از جانب زنان خانواده برگزار میشود. وآن به گونه ایکه: زنان پانزده روز قبل از شروع سال نو شمسی یعنی در پانزدهم حوت، در ظرف هموار کوچکی گندم میکارند و سپس آنرا برای پانزده شبانه، روز در برابرآفتاب و باران و هوای تازه طبیعت میگذارند تا جوانه زده و سبز شود و بعد همان گندم جوانه زده و سبز را درو نموده، میکوبند و میده نموده در دیگ بزرگی به شکل حلوا میپزند. درین حلوا اصلاً چیزی بنام قند و شیرینی بکار برده نمیشود اما مزهٔ آن شیرینی دلپذیر طبیعی پیدا میکند. این عملیهٔ پختن سمنک را زنان و دختران خانواده از آغاز شب تا صبح ادامه می دهند و به خوشی نوروز و سال نو آهنگ میخوانند و شیرینی هر چه بیشتر آن را برای سال جدید به فال نیک میگیرند و بعد هم آنرا در ظرفهای کوچک از دیگ بیرون آورده میان دوستان و نزدیکان بخش میکنند وخود نیز با چای داغ دم کرده آنرا نوش جان مینمایند. این رسم پس از اسلام شکل مذهبی ونذر را گرفته.
و اما اصل فلسفه آن:
سمنک یا چمنک در اصل امتحان چگونگی رشد، نمو و حاصل غلات از جمله مهمترین آن گندم درسال زراعتی نو در روزهای قبل از شروع سال از جانب دهاقین و بزرگران است که بصورت نمونوی از طرف دهاقین در یک گوشهٔ آفتاب رخ زمین شان کاشته میشود تا ببینند سال آینده حاصل گندم شان چگونه خواهد بود؟ خوب یابد؟!
اما این رسم وعنعنهٔ بزرگری با تشکیل شهرها، زندگی شهری، و نبود محیط و زمین فراخ دهقانی از دهات سینه به سینه به سان روایت و خاطرهٔ زندگی آبایی نقل یافته درمیان خانه های کوچک شهر محدود شده و بالاخره با معتقدات اسلامی نیز رنگ آمیزی شده است. در حالیکه این عنعنه فقط یک عمل آزمایشی برای دریافت چگونگی کشت و زراعت در سال نو است و دیگر مفهومی ندارد. این رسم اگر بجای سمنک چمنک خوانده و نامیده شود شاید درست تر باشد چه سمنک همان شکل معرب و تحریف شدهٔ چمنک بوده میتواند چون که در نبود حرف (چ) در عربی اکثراً در روایات نوشتاری (چ) به حروف دیگر از جمله (س) مبدل شده.
نباید فراموش کرد که دهاقین در روزهای پایانی سال برعلاوه گندم، حبوبات و غلات دیگری چون جو، جواری، عدس وغیره رانیز به نیت انتخاب بهترین شان برای کشت در سال آینده در آب و هوای سال نو در گوشهٔ کوچکی از زمین خود میکاشتند که تعداد این حبوبات اکثراْ به هفت نوع میرسید. این رسم تا بیست، سی سال قبل هم در دهات کشور ما از جمله در دهات ولایت وردگ، ولایت آبایی ام مروج بود و امر و زنظر به شرایط از چگونگی ادامهٔ آن خبر ی نیست.
بالاخره دریافتیم که سمنک یا چمنک یک روایت و خاطرهٔ کوچکی از آغاز یک پروسهٔ طولانی
بزرگریست که در خانواده های محدود شده به شهر به گونهٔ عنعنوی با پختن و بخش کردن آن بین مردم با انگیزهٔ شه (ښه) گڼه (انگار خوب، خوب انگاشتن=شگون امروز) برای سال آینده باقی مانده و از میان چند نوع آن، گندم را که مهم تر و شیرین تراست میکارند.
«هفت میوه»
یکی از خوشرنگ ترین، لذیذترین و عام ترین رسوم نوروزی کشور باستانی ما، تر کردن هفت میوهٔ خشک زمستانی و تهیهٔ آن به شکل یک خوردنی تازه و خوش خوراست. و آن به گونه ایکه نظر به سردی یا گرمی هوا، دو یا سه شب قبل از نوروز مقداری کشمش سرخ و کشمش سیاه را پاک نموده، شسته و در آب پاک میان ظرف بزرگی تر میکنند و بعد سر آنرا بسته در یک جای سرد یا یخچال تا دو شب میگذارند که آبش شیرینی ملایم پیدا کند. در شبی که فردایش نوروز است، میوه هایی چون: سنجد، اشتق و گاهی هم کشته (زردآلوی خشک شده در خزان) را به آب کشمش می افزایند مغزیاتی چون پسته، چارمغز و بادام را در آب گرم برای ساعاتی تر میکنند تا پوست شان به آسانی از آن جدا شده بتواند. در صبح نوروز و آغاز سال نو شمسی مغزیات پوست کرده را هم با ترکیب (هفت میوه) اضافه میکنند که شماره (هفت) آن هم پوره میشود. سپس با تبریک گفتن نوروز به یکدیگر ترکیب میوه یی لذیذ را از ظرف آن در کاسه های کوچک کشیده یکجا با هم به خوشی نوش جان میکنند.
اصل فلسفهٔ این رسم: فلسفهٔ این رسم نیز بسیارساده، واضح و در عین حال مالامال از خوشبینی برای آینده است و آن عبارت از خوب انگاشتن (شه گنه) یا شگونی برای باروری و ازدیادی حاصلات میوه های تر سر درختی در سال جدید میباشد. یعنی آنان میوه های خشک شدهٔ سال پار را به امید و آرزوی پُر میوه شدن درختان و حاصل خوب باغها، در آب میاندازند و تر میکنند تا میوهٔ ترِ سال نوتر، تازه پُر ثمر تر و شیرین تر بار آید.
شاید میوه های دیگری هم وجود دارد که مردم عموماْ برای استفاده در زمستان از آن، آنرا در پاییز خشک میکنند اما درین رسم تمرکز بر هفت نوع میوه ناشی از همان ذهنیت عام متبرک و نیک شمردن عدد (هفت) است. این رسم یک شگون برای حاصلخیزی باغهاست همچنانیکه سمنک (چمنک) نماد کوچکی از شگون و امید برای حاصل خیزی زمینهاست. یعنی این هر دو رسم قبل از هر توجیه دیگر برایشان، با تغییر طبیعت و تحول آن و اهمیت آن در یک زندگی دهاتی آریایی ارتباط دارند.