جریان عدم ثبات سازی افغانستان که بصورت مشخص از دهۀ قانون اساسی در افغانستان آغاز شده بود، با گذشت هر سال افزایش یافت. گر چه نظام سلطنتی ظاهرشاه هم دیگر پوسیده شده بود و جوابگوی نیازمندیهای جامعۀ افغانی نبود؛ ولی جمهوریت داوود خان بعد از کودتای 26 سرطان 1352 هم به هیچوجه بدیل خوبی برای آن نظام پوسیدۀ سلطنتی نبود. جمهوریت داوود خان هم در حقیقت داروی نادرستی بود که برای بیماری نظام سلطنتی تجویز شد. جمهوریت داوود خان هیچگاه منبعث از ارادۀ ملت افغانستان نبود، همان بود که این جمهوریت نوپای که چندان تعریف جمهوریت هم بر آن درست نمیامد؛ زیرا فقط تغییر نظام از سلطنت به جمهوریت بود و دیگر مولفه هایکه لازمۀ جمهوریت است، در آن وجود نداشت؛ بلکی این جمهوریت بار ها دکتاتور تر از سلطنت ظاهر شاه بود. متاسفانه جریانهای سیاسی که بنام احزاب سیاسی در دهۀ دموکراسی بصورت خودسر و ماورای قانون بوجود آمدند، افغانستان را به لبۀ سقوط نزدیک کردند. متاسفانه مداخلات کا جی بی در امور افغانستان راه را برای مداخلات کشور های دیگر نیز باز کرد و این مداخلات تا به امروز به گونۀ بسیار ملموس و بیشرمانۀ آن دوام دارد. آمدن قوای روسی به افغانستان و حضور قریب به یک دهه و باز آمدن نیرو های امریکایی و ناتو که حضور آن به سال هجدهم رسیده است زمینه ساز مداخلات کشور های همسایه و منطقه و ضعیت نه تنها افغانستان؛ بلکه همۀ منطقه را آشفته ساخته است.
جنگ در افغانستان از همان آمدن امریکا و ناتو ادامه دارد و با گذشت هر روز شدت مییابد. متأسفانه، در ین میان تلفات ملکی به بزرگترین حد خود رسیده است، چنانچه اینک در هفتۀ اول همین ماه قوس ۱۳۹۷، طی یک بمباردمان در ولسوالی گرمسیر ولایت هلمند بیست و سه تن کشته شدند که طبق گزارشات رسانه یی و تأیید دفتر یوناما در کابل در آن 17 فرد ملکی شامل اند؛ ولی جای تعجب آن است که نه حکومت افغانستان صدای اعتراض را بلند میکند، و نه هم ملل متحد و نه کدام ادارۀ بین المللی دیگر، در اینجا تنها گزارش دردی را دوا نمیکند؛ بلکه باید صدای اعتراض بلند شود که چرا این همه تلفات.
به همه حال آنچنان که شوروی در افغانستان ناکام شد و کشتن صدها هزار و میلیونها افغان به نفع روسها تمام نشد، بهمین ترتیب حضور امریکا و ناتو در افغانستان هم به نفع هیچکدام از کشورهای مهمانان ناخوانده به نفع وضعیت عمومی منطقه و خصوصاً افغانستان نشد. گر چه گفته میشود که دونالد ترمپ رئیس جمهور فعلی امریکا بعد از پیروزی در انتخابات 2016 و اشغال قدرت در آغاز 2017 میخواست قوای امریکایی را از افغانستان بیرون کند؛ ولی اصرار نظامیان آن کشور، باعث آن شد تا ترمپ را از عملی کردن تصمیمش باز دارد؛ ولی بالاخره نظامیان امریکا هم شاید به این نتیجه رسیده اند که مسألۀ افغانستان راه حل نظامی ندارد، چنانچه درین رابطه بارها اعتراف کرده اند.
اینک امریکا و روسیه اکنون بصورت موازی برای آوردن صلح به افغانستان آستینها را بر زده اند، روسها در مسکو نشستی را به اشتراک چندین کشور و هیأت شورای عالی صلح افغانستان و هیأت طالبان دایر کرد که این تلاشها ادامه خواهد یافت و امریکا داکتر خلیلزاد را مامور کرد تا برای اعادۀ صلح به افغانستان تلاش کند، وی تا به حال چندین بار با طالبان دیدار کرد و دیداری هم با رئیس جمهور اشرف غنی داشت؛ ولی انعکاس این تلاشها در بیرون این است که خلیلزاد سران حکومت افغانستان را در جریان دقیق تلاشهایش قرار نمیدهد.
از طرف دیگر چنان مینماید که حکومت افغانستان بخصوص رئیس جمهور غنی، از تلاشهای خلیلزاد راضی نیست؛ زیرا غنی کاندیدای دور بعدی ریاست جمهوری نیز است و یک کمیسیون بی کفایت انتخابات را هم که بوجود آورد بهمین خاطر است که برای پیروزی خود در انتخابات ریاست جمهوری مهندسی خوبی کرده بتواند. این اظهارات آقای غنی که پروسۀ صلح کم از کم پنج سال را در بر میگیرد بیانگر آن است که باید برای یک دورۀ دیگر نیز رئیس جمهوری باشد و باز اگر در ختم حکومت بعدی او به افغانستان صلح میآید یا نمیآید یا اینکه چگونه صلح بوجد میآید، به او ارتباطی نخواهد داشت. اینکه رئیس جمهور غنی میگوید میخواهد کارهای آغاز کرده را که ناتمام مانده به انجام برساند نیز بیانگر علاقه مندی شدید او به ماندن در کرسی اقتدار است؛ زیرا اولاً تا هنوز ملت نمیداند که او چه پلانهایی و چه پروژه هایی را آغاز کرده که با گذشت قریب به پنج سال آثار آن معلوم نیست، پس چه تضمین وجود دارد که با گذشت پنج سال آینده نیز افغانستان را به بهشت روی زمین مبدل خواهد کرد. درین میان نقطۀ نظرهای کشورهای همسایه و منطقه را هم نادیده گرفته نمیتوانیم.
پس از این اختلاف نظرها به این نتیجه میرسیم که اگر تا اکنون رقابت در عرصۀ نظام وجود داشت که هنوز هم ادامه دارد، اکنون ریسمان کشی در نحوۀ صلح نیز مطمح نظر این کشورها است و آقای غنی باز در ین اختلاف نظرها به آرزوی رسیدن دوباره بقدرت رسیدن است. در اینجا موضوع حکومت موقت هم زنگ خطری است که هر لحظه صدای آن گوش آقای غنی را می آزارد.
از اینجا معلوم میشود که صلح به بیش کشورهای دخیل، یک تعریف واحد و متفقً علیه ندارد؛ بلکه هر کدام میخواهد که در صورت صلح هم منافعش مصون باشد. چنانچه مقامات امریکایی باری به رئیس جمهور پیشین ما گفته بود که مداخلات کشورهای همسایه شامل تعریف تروریزم نمیشود و این مشکلی است که بین شما و آنها وجود دارد و باید در بین خود به یک راه حل برسید و بنظر امریکا تروریست کسی که منافع امریکا را تهدید کند. گر چه امریکاییها جسارت اظهار این نظر خود را کردند؛ ولی همین موضوع به نزد همه مطرح است، چنانچه اتخاذ مواقف چند گونه در مورد طالبان از سوی امریکا، و بعد اتخاذ مواقف روسیه و ایران در ین رابطه بیانگر آن است که هر کس فقط مخالف منافع خود را تروریست میداند و هر که حافظ منافعش باشد هرگز تروریست خوانده شده نمیتواند.
اینکه کشورهای منطقه و کشورهای بزرگ دنیا در مورد افغانستان چه نظر دارد امروز کاملاً آفتابی است و هیچ چیز پوشیده نمانده است؛ ولی آنچه خیلی قابل تشویش است این است که در افغانستان هیچ قوتی باقی نمانده است که در مورد افغانستان تصمیم مستقلانه گرفته بتواند؛ سران قومی و ساختارهای قومی کوبیده شد، در حالی که افغانستان بیشتر دارای یک جامعه قبیلوی است که همین ساختارهای قومی در تصمیم گیریهای ملی در طول تاریخ نقش عمده را بازی کرده است. علاوه بر آن گر چه ما اکنون احزاب سیاسی داریم؛ ولی این احزاب هم بیشتر فقط بنام هستند و اینکه وقت و ناوقت ارگ آنهار را دعوت میکند بخاطر آنکه از طریق آنها راه حلی برای مشکل خود بیابد؛ ولی نه به معنای اینکه برای این احزاب به ارزش خاصی قایل باشد و جامعه مدنی هم جامعه یی است که بیشتر با آمدن کشورهای غربی به افغانستان عرض اندام کرد و به امکانات آنها، پس این جامعه هم گر چه بحیث یک نیاز میتواند پذیرفته شود؛ ولی هیچ درد افغانستان را دوا کرده نمیتواند.