محمود صیقل؛ نماینده پیشین افغانستان در سازمان ملل
یکسال از توافقنامه آمریکا با طالبان گذشت. بازیگران کلیدی روند صلح؛ آمریکا، طالبان، افغانستان و پاکستان هر کدام از تطبیق آن روایتهای خود را دارند.
دو بخش اول توافقنامه که در مورد تعهدات متقابل آمریکا و طالبان است، تا اندازه زیادی عملی شده است. بخش سوم که مذاکرات بینالافغانی است به نمایش تاکتیکی درآمده است و بخش چهارم که آتشبس دایمی است هنوز در حد یک خیالبافی مانده است.
طی یک سال گذشته، آمریکا هیچگونه تلفات جانی در افغانستان نداشته و حضور نیروهایش را به ۲۵۰۰ نفر تقلیل داده است. مصارف آمریکا در جنگ افغانستان در مقایسه با سال ۲۰۱۹ که ۳۸ میلیارد دالر بود، تقریباً پنج برابر کاهش یافته است. واشنگتن احتمال تمدید خروج فراتر از اول می ۲۰۲۱ و مشروط ساختن آن به پیشرفت مذاکرات صلح و همچنین حضور کوچک درازمدت برای رسیدگی به تهدید تروریزم برعلیه آمریکا را بررسی میکند و متحدانش قبلاً اشاراتی مبنی بر حضور درازمدتتر دادهاند.
طالبان در بدل تضمین جلوگیری از هرگونه عمل علیه امنیت آمریکا و متحدانش و وعده نشستن به میز مذاکرات بینالافغانی، ۶۱۰۰ زندانی شان را از بند رها ساختهاند؛ اعتبار بیشتر بین المللی کسب کردهاند و در عین زمان با حفظ روابط با القاعده، به جنگهای شان با نیروهای امنیتی افغانستان و حملات تروریستی شهری به هدف تضعیف بیشتر نظام شدت بخشیدهاند. ولی در رفع تعزیرات و تحریمهای ملل متحد و آمریکا به مشکل روبرو استند.
افغانستان یگانه امتیازی که از توافقنامه به دست آورده، آغاز نشست رودر رو با طالبان است که هنوز دستور کار/آجندای آن شکل نگرفته است. فراتر از آن از توافقنامه سخت متضرر شده است؛ به ادعای مسئولان ۹۰ درصد از زندانیان رهاشده طالبان به جنگ برگشتهاند. تازهترین گزارش ملل متحد نشان میدهد که پس از آغاز گفتگوهای بین الافغانی تلفات غیرنظامیان بیشتر شده است، مخصوصاً در خزان گذشته تلفات “وحشتناک و نگران کننده” بوده است. در این میان دهها تن از علما (روحانیان)، فعالان جامعه مدنی و ژورنالیستان سرشناس مورد حملات تروریستی هدفمند قرار گرفتهاند و فضای ترس و رعب در شهرها مستولی گردیده است.
پاکستان که سه سال قبل به خاطر حمایتش از خشونت طالبان، بطور بیسابقه زیر فشار بین المللی قرار گرفته بود، با حفظ شورای رهبری و اردوگاههای طالبان در داخل خاکش و تحویل دادن طالبان به صفت یک جناح بزرگ “نزاع بین الافغانی” و ظهور خودش به صفت “تسهیل کننده صلح”، بیشترین منفعت را از توافقنامه برده است. حالا اسلام آباد با تماسهای گسترده با همه جناح ها، بالای بهره مندی بیشتر از روند صلح کار میکند.
قطر نیز به پاس تسهیلات در روند صلح افغانستان، به کمک آمریکا از انزوای دیپلماتیک بیرون شده و روابط خود را با کشورهای عربی مخصوصاً عربستان سعودی بهتر ساخته است.
پس دیده میشود که تا کنون بیشتر دیگران از روند صلح افغانستان مستفید شدهاند و خود افغانستان و مردم آن نه تنها که از آن مستفید نشدهاند که شاهد ازدیاد خونریزیها بودهاند.
ناهمخوانیهای توافقنامه دوحه و اعلامیه کابل
گرچه هدف مذاکرات مستقیم و امضای توافقنامه آمریکا با طالبان “آوردن صلح در افغانستان” عنوان شد ولی در واقعیت امر زیادتر ریشه در وعدههای انتخاباتی آقای ترامپ مبنی بر خروج نیروهای آمریکا از افغانستان داشت.
از طرفی، این توافقنامه با اعلامیه مشترک افغانستان و آمریکا که در عین روز در کابل صادر شد، همخوانی نداشت که در همان آغاز مواردی را در هالهای از ابهام قرار داد. به عنوان نمونه در توافقنامه دوحه سخن از تشکیل “حکومت اسلامی جدید” به صفت برآیند مذاکرات بین الافغانی است ولی در اعلامیه کابل از آن هیچ چیزی گفته نشده است.
در توافقنامه ذکری از پاکستان نشده است ولی در اعلامیه به نحوی افغانستان متهم به تهدید به امنیت پاکستان شده است. در توافقنامه حتی یک اشاره مختصر به جمهوری اسلامی افغانستان و دولت آن و یا اعلامیه کابل نشده است ولی در اعلامیه کابل چندین بار توافقنامه با طالبان ذکر گردیده است. در توافقنامه آمریکا “متعهد” به رهایی زندانیان دو طرف در یک وقت معین است ولی در اعلامیه امریکا “تسهیل کننده” آزادسازی شان است. در توافقنامه معیاد خروج نام رهبران طالبان از لست تعذیرات ملل متحد، سه ماه بعد از آغاز مذاکرات بین الافغانی است ولی در اعلامیه معیاد برای این کار حتی ۳۰ روز بعد از نهایی شدن توافقنامه، چارچوبی برای آتش بس دایمی و جامع تعیین شده است. به همین شکل اگر هردو سند دقیق مطالعه شود، تناقضات و کمبودی های دیگری هم وجود دارد.
گذشته از آن، نحوه امضای توافقنامه و محتویات آن، شبه دولت طالبان را رسمیت داده است و همین باعث بلند رفتن روحیه طالبان شده است.
با این همه، سال قبل در همین روز بسیاری در ارگ برای امضا و صدور هردو سند کف زدند و همدیگر را تبریک گفتند. معلوم است که در کابل این دو سند قبل از صدور بطور مقایسوی مطالعه نشده بود.
اشکالات در روند صلح و برون رفت از آن
در ماه اسد سال ۱۳۹۹، روسای حکومت و شورای عالی صلح با دایر کردن لویه جرگه مشورتی برای رهایی صدها تن از خطرناک ترین زندانیان طالبان زمینه سازی کردند و به نمایندگان مردم وعده دادند که با تصمیم شان در این مورد، ظرف چند روز طالبان با هیئت جمهوریت خواهند نشست و روی آتش بس صحبت خواهند کرد. به ادعای مسئولان طراز اول در کابل، نماینده آمریکا قبل از لویه جرگه “با لحن نسبتاً تهدیدآمیز” گفته بود که اگر زندانیان طالبان را رها نکنید، خشونت ها در افغانستان افزایش مییابد. اینکه چرا مسئولان یک کشور مستقل چشم بسته در خدمت نماینده یک کشور خارجی قرار گرفتند، قابل سئوال است.
با این همه، انتظار میرفت تا ترکیبی از خوبترین تخصص، ابتکار و تجارب موفق موجود به ابعاد پیچیده داخلی و خارجی مذاکرات رسیدگی کرده و زورق شکسته صلح را از دل طوفانها به ساحل نجات مانور دهد. توقع میرفت طالبان نیز دیدگاه شانرا برای آینده کشور به تصویر کشند.
ولی بسیار زود رهبری مذاکرات بین الافغانی در اختیار عاملین ضعف و ناکامی نظام در کابل و سرسختترین مخالفان نظام در صفوف طالبان قرار گرفت. اینجاست که ابعاد نیابتی و تجارتی صلح پیشی گرفت و در مواردی هم ملاقات ها و مشورتها و دفتر و دیوان و معیشت در کابل و دوحه به روند سیاستبازیها و توجیه ادامه جنگ از مسیر صلح تبدیل شد.
در چنین فضایی، محتملترین سناریوی صلح توافق روی ایجاد یک اداره ائتلافی تقسیم قدرت متشکل از اکثراً عاملین ضعف و ناکامی نظام در کابل و دشمنان نظام در کویته و دوحه است که شاید برای مدتی صلح نسبی را با خود داشته باشد ولی افغانستان را بی ثباتتر و نظام را لرزانتر خواهد ساخت. طالبان با نادیده گرفتن توافق ۱۹۹۹ عشق آباد مبنی بر تقسیم قدرت با جبهه متحد آن وقت و بخشهایی از توافقنامه کنونی با آمریکا، و ارگ و سپیدار در تطبیق نکردن بخشهای بزرگی از توافقات سیاسی ۲۰۱۴ و ۲۰۲۰ قبلا سوابق خوبی در تطبیق توافقات ندارند. بنابراین، میکانیزم تطبیق توافقنامه بعدی از چالش برانگیزترین بخش آن خواهد بود.
در همین حال، تعاملات و توافقات پراگنده کشورهای منطقه با شخصیتهای سیاسی افغانستان، توام با سفرهای “رسمی” طالبان، در واقع انعکاس سیاست پاشان داخلی افغانستان و یارگیریهای منطقهای برای بازیهای احتمالی صلح و جنگ بعدی است که در خلای انسجام و همآهنگی لازم، زنگ خطر تضعیف بیشتر حاکمیت ملی افغانستان را به صدا میآورد.
وقت آن است که قبل از هرگونه مذاکره با طالبان، اشتباهات گذشته در سیاست داخلی پذیرفتهشده و عذرخواهی ملی صورت گیرد. صحنه را برای منطق، تخصص، ابتکار و تجارب موفق تنگ ساختن در واقعیت امر نظام را لرزانتر ساختن است. مذاکرات موفق برای صلح به ثبات درونی نظام ضرورت دارد و ثبات درونی نظام به یک پیمان جدید در سیاست داخلی، با تمرکز بالای زدودن بی اعتمادی و ظهور صدا و سیمای صداقت و درایت، یکپارچگی، قانونمندی و نظامگرایی واقعی نیاز دارد، تا بتواند روند صلح را در مسیر مناسب قرار دهد.